موضوع: "تولدم!"

و به دنیا آمدم..

بسم رب الودود 

به صفحه ی گوشی ام خیره میشوم،صدایی درونم میگوید،پیام هایت را چک کن!..میخواهم به صدای دلم گوش فرا دهم!همانطور که دردی جان کاه مانع از تنفس معمولی ام گشته است،به سختی گوشی را در دست میگیرم .. سمتش می آیم.. هنوز هم حالش را ندارم،بی رغبت گشته ام… پیام ها را چک نمیکنم..

صفحه باز میشود:”کوثرنت

شروع به تایپ میکنم..

انگار دلم برای کسی تنگ شده است که ز یادش غافل گشته ام،همان طور که در حال و هوای خودم هستم،چشمانم محو صفحه میشود که ناگهان زمزمه میکنم:”کوثرنت!آری اینجا مأمن امن من است..”

بندگان خوب خدا.. سربازهای امام زمان(روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)..همان ها که محب علی و فاطمه اند،همان ها که خدا عجیب دوستشان دارد،همان ها که رنگ و بوی خودش را دارند؛جملگی اینجا جمع گشته اند.. محفلی مملوء از عطر بندگی..

آهسته دستهایم روی صفحه به حرکت در می آید؛گویی آشوبی ست در میان دلم،که نه میشود که زبان بگشایم به بیانش و نه میشود در سینه مدفونش سازم..

لحظه ای تأمل میکنم!و باخود میگویم!هیس!آرام باش.. مبادا اینجا کسی را برنجانی..!مگر نمیدانی:هـزار بـــار پـیـاده طـوافِ کـعـبـه ڪنی

قبـولِ حـــق نـشـود گـر دلی بـیـازارے…:)

صدایی در گوشم طنین انداز میشود:"دختران فاطمه زهرا (سلام الله علیها )،جنس دلشان با دیگران فرق میکند”

اینها به جای آنکه برجانند،می خندانند.

التیامی میشوند با سخنانشان بر قلبهای اندوهگین و جسم های مالامال از درد.

ابهام ندارد حرف حرفِ دلم،فرزندان زهرا(سلام الله علیها)این را ز سیره ی مادر آموخته اند..

چشمهایم را می بندم،گویی دنیا با آن همه عظمتش،کوچک میگردد در مقابلم!

  مـــــن +خــدا.. ضرب در ولایت،برابر است با :سعادت و عـزت

چیست منتهای هستی؟آیا گم گشته ام؟آری به دنبال خود می گردم!

به ساعت نگهی می اندازم!

پرورگارا! شگفت انگیز است،روز ورود من به دنیای توست!همان جایی که سجن من است…

یاد مصائب و آلام خویش می افتم.کلام معبودم تداعی لحظه ام میشود”لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ”

براستى که انسان را در رنج آفریده‏ ایم !

حال بد خویش را در بستربیماری که متفکر میشم،استغاثه حضرت ایوب در دلم نقش می بندد “وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ"و ایوب را (به یادآور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالى و مشکلات به من روى آورده؛ و تو مهربان‌ترین مهربانانى!»

به ناگاه اشک در چشمانم حلقه میزند،حس میکنم به سبب بدی اعمالم رهایم کرده است و مرا در این ورطه غم تنهایم گذاشته..که کلام مبارکش از جلوی دیدگانم عبورمیکند

“مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى

[که] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است

وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى 

و قطعا آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود”

قلبم به تپش می افتد؛میگویم خدایا!گفته بودی که چقدر مهربانی ،اما هر ثانیه از زندگی ام که میگذرد،مهربانی ات را بیش از پیش حس و لمس میکنم..

خدای مهربان من!میشود برای من با فضلت رفتار کنی نه با عدلت ? 

باری دیگر چشمانم را می بندم،زمزمه میکنم.. تولد شمسی ام ذره ای مهم نیست!آن لحظه که بیامرزی ام و مرا مشمول مغفرتت قرار دهی،تولدم آغاز میشود…!

به امید آنکه تولـــــدپاک از گناه،برایم رقم بخورد.

#به_قلم_خودم

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

کاربران آنلاین

دهقانسیده زهرا موسوی