کلید واژه: "قصه دلبری شهدا داستان"

داستان واقعـی

قصه دلبری قســـــمـــت ۲ *═✧❁﷽❁✧═* وقتی دیدم توجهی نمی کنند,رفتم پیش آقای محمدخانی,صدایش? زدم,جواب نداد.چندباردادزدم تاشنید.سربه زیرآمدکه《بفرمایین!》بدون مقدمه گفتم:"این موکتاکمه"گفت:(قدهمینشم نمیان!)بهش توپیدم:(مامکلف به وظیفه ایم نه نتیجه!)اوهم… بیشتر »

کاربران آنلاین